

Song
·
3 mins 39 secs
·
Sep 13, 2015
شب های تهران میکند پنهان
صحنه ی بسیار از چشم انسان
زین شب های تار، مانده یادگار
راز بی شمار، بهر عاشقان
-هر شب این سرزمین پُر زِ ماجراست
یک سو عیش و طرب
یک سو رنج و تعب
برخیزد همه شب غوغای تهران
قلب یار، بی قرار، کام او رواست
عاشق در همه حال، باشد فکر وصال
بر او داده مجال، شب های تهران
-یاران جام باده بر دست دارند
هرشب چون ماه و پروین بیدارند
ای که چو من بیداری، مستی خود یاد آری
چون شنوی بانگ مستان
منتظری روز آید، عقده ی دل بگشاید
این شب غم یابد پایان
-عاشق در همه حال، باشد فکر وصال
بر او داده مجال، شب های تهران
-یاران جام باده بر دست دارند
هرشب چون ماه و پروین بیدارند
ای که چو من بیداری، مستی خود یاد آری
چون شنوی بانگ مستان
منتظری روز آید، عقده ی دل بگشاید
این شب غم یابد پایان
-شب های تهران میکند پنهان
صحنه ی بسیار از چشم انسان
زین شب های تار، مانده یادگار
راز بی شمار، بهر عاشقان