

Song
·
4 mins 23 secs
·
Jan 27, 2018
تو آمده ای جان به لب من برسانی
من پای تو یک عمر بمانم تو نمانی
من عشق به تو دادم و عمری تو به من درد
این عشق چرا این همه بی رحمترَت کرد
من خوب شدم عشق تو پروانگی ام بود
این خوب شدن هدیه ی دیوانگی ام بود
-از آن نفسی که به دلم عشق تو کم شد
چرخیدن من دور تو گرداب خودم شد
-بااینکه همه عمر مرا کشت خیالت
هر آنچه گرفتی ز منو عشق، حلالت
-تو دورترین ساحلِ قلبِ منِ بی دل
من غربتِ پارو زدنِ کَشتیِ در گل
از داغ بزرگی که نِگاهت به دلم دوخت
یک شهر به حالِ منِ دیوانه دِلَش سوخت