

Song
·
3 mins 19 secs
·
Mar 14, 2013
امید جانم ز سفر باز آمد، شکر دهانم ز سفر باز آمد
-عزیز آن که بی خبر، به ناگهان رَود سفر
-چو ندارد دیگر دلبندی، به لبش ننشیند لبخندی
- - -چو غنچه سپیده دم، شکفته شد لبم ز هم
-که شنیدم یارم باز آمد، ز سفر غمخوارم باز آمد
- - -همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر
-ناگهان، نگار من، چنان مه نو آمد از سفر
-همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر
-که شنیدم یارم باز آمد، ز سفر غمخوارم باز آمد
- - -همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر
-ناگهان، نگار من، چنان مه نو آمد از سفر
-همچنان، که عاقبت، پس از همه شب بدَمد سحر
-ناگهان، نگار من چنان مه نو آمد از سفر
-من هم، پس از آن دوری، بعد از غم مهجوری
-یک شاخه گل، بردم به بَرش، یک شاخه گل، بردم به بَرش
- - -دیدم که نگار من، سرخوش، ز کنار من، بگذشت و به بَر، یار دگرش
-بگذشت و به بَر، یار دگرش
- - -وای از آن گلی که دست من بود، خموش و یک جهان سخن بود
-خموش و یک جهان سخن بود
- - -گل که شهره شد به بی وفایی، ز دیدن چنین جدایی
-ز غصه پاره پیرهن بود