

Song
·
3 mins 16 secs
·
Dec 30, 2014
شب بود بیابان بود زمستان بود بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود از سردی افسرده و بی جان بود
در پیش آن سیمین بر خوشگل از جسم و جان خود بودم غافل
می کوشیدم بهرش از جان و دل میبردمش با خود سوی منزل
گیسویش از باد و باران گشته آشفته
در هر هر مویش گویی مروارید غلتان سفته
طی شد راه دشوار آخر بر من و یار چون بوسک گرمی به او دادم
با لبهایی چون قند بر رویم زد لبخند برد آن همه رنج و غم از یادم
گیسویش از باد و باران گشته آشفته
در هر هر مویش گویی مروارید غلتان سفته
طی شد راه دشوار آخر بر من و یار چون بوسک گرمی به او دادم
با لبهایی چون قند بر رویم زد لبخند برد آن همه رنج و غم از یادم
گیسویش از باد و باران گشته آشفته
در هر هر مویش گویی مروارید غلتان سفته
شب بود بیابان بود زمستان بود بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود از سردی افسرده و بی جان بود
در پیش آن سیمین بر خوشگل از جسم و جان خود بودم غافل
می کوشیدم بهرش از جان و دل میبردمش با خود سوی منزل
شب بود بیابان بود زمستان بود بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود از سردی افسرده و بی جان بود