

Song
·
4 mins 14 secs
·
May 6, 2019
ساده از دست ندادم دل پر مشغله را
تا تو پرسیدی و مجبور شدم مسئله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را
عشق آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ
دانه انداخت و از شرم دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را
-دهه ی شصتیه دیوانه ییک بار عاشق
خواست تا خرج کند آن کپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
-و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم
با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را
عشق گاهی سبب گم شدن خاطرهاست
خواستم بازکنم با تو سر این گله را
-دهه ی شصتیه دیوانه ییک بار عاشق
خواست تا خرج کند آن کپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را
-و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم
با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را
عشق گاهی سبب گم شدن خاطرهاست
خواستم بازکنم با تو سر این گله را
-دهه ی شصتیه دیوانه ییک بار عاشق
خواست تا خرج کند آن کپن باطله را
من برادر شده بودم و برادر باید
وقت دیدار رعایت بکند فاصله را