

Song
·
2 mins 49 secs
·
Oct 6, 2021
آمدم تا بغلت گیرم و در بر بکشم
جام سر مستی دیدار تورا سر بکشم
نفسم بند و دلم قند و نگاهم گله مند
که نیایی و من از بام دلت پر بکشم
-با من از سختی طوفان به سخن هیچ مگو
من نفس در تب این حادثه بهتر بکشم
-یار من بودی و هستی و بمانی جانا
غیر تو دست و دل از هستی و باور بکشم
تو هوایت چه غمی بر دل من زد که هنوز
دوست دارم به هوایت غم دیگر بکشم
-یار من بودی و هستی و بمانی جانا
غیر تو دست و دل از هستی و باور بکشم
تو هوایت چه غمی بر دل من زد که هنوز
دوست دارم به هوایت غم دیگر بکشم
-از جهانت خسته ام خواهش دوزخ دارم
من از این جبر بهشتی شدنم بیزارم
تو هوایت چه غمی بر دل من زد که هنوز
دوست دارم به هوایت غم دیگر بکشم
-یار من بودی و هستی و بمانی جانا
غیر تو دست و دل از هستی و باور بکشم
تو هوایت چه غمی بر دل من زد که هنوز
دوست دارم به هوایت غم دیگر بکشم
-از جهانت خسته ام خواهش دوزخ دارم
من از این جبر بهشتی شدنم بیزارم
تو خدایی و مرا خوار نمیخواهی نه
پس بگو از چه سبب این همه من بیمارم
-روز و شب تیرگی است خوب خودت میدانی
هر شبم مثل خودت تا به سحر بیدارم
مردم شهر من از عشق نبردند بویی
حاصلش این که شبیه خود تو بی عارم
-کودکی های من از ترس تو پی در پی بود
عابدی گفت سر از سجده تو بردارم
سر به سوی تو بلند کردم و خود را دیدم
نه بهشتی نه جهنم که خودت دارم
-مطلع شعر من از لطف تو غافل بود و
اینک از عشق تو و تازه شدن سرشارم
بعد از این کعبه من خانه سنگی تو نیست
تو خدای منی و خانه تو پندارم