

Song
·
8 mins 19 secs
·
Jan 25, 2010
تفنگات را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی زبان آتش و آهن!
-من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن،
ندارم جز زبانِ دل
دلی لبریز از مهر تو، ای با دوستی دشمن!
-زبان آتش و آهن،
زبان خشم و خونریزی است!
زبان قهر چنگیزی است!
-بیا بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید!
-برادر، ای برادر!
گر که میخوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگات را زمین بگذار
تا از جسم تو
این دیو انسانکش برون آید.
زبان قهر چنگیزی است!
-بیا بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید!
-برادر، ای برادر!
گر که میخوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگات را زمین بگذار
تا از جسم تو
این دیو انسانکش برون آید.
-تو از آیین انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
-گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی و حق با تست
ولی حق را، برادر جان،
به زور این زباننافهم آتشبار،
نباید جُست!
-اگر این بار شد وجدان خوابآلودهات بیدار
تفنگات را زمین بگذار!