

Song
·
5 mins 42 secs
·
Feb 2, 2014
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه گرم و سرخ
-احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
چندین هزار چشمه خورشید در دلم
می جوشد از یقین
-احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب ناگهان
می روید از زمین
-آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های آینه لغزیده تو به تو
من آبگیر صافیم، اینک به سحر عشق
از برکه های آینه راهی به من بجو
-من فکر می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب ناگهان
می روید از زمین
-آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های آینه لغزیده تو به تو
من آبگیر صافیم، اینک به سحر عشق
از برکه های آینه راهی به من بجو
-من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد
-احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس
-احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ای می زند جرس
-آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم
-من بانگ بر کشیدم از آستان یاس
آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم