

Song
·
13 mins 52 secs
·
Dec 30, 2014
یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش میکنم شاید
بخواند از نگاهه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
-به برگ گل نوشتم من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس
او گل را به زلف کودکی آویخت
تا او را بخنداند
-صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم
ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید
-من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق باز یست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
تا او را بخنداند
-صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم
ولی ناگه ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید
-من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق باز یست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
من عاشق عاشق شدنم
-در کدامین مکتب و مذهب جرم است پاکبازی
در جهان صدها هزاران پاکباز از سینه دارم
کار هر کس نیست مکتب داری این پاکبازان
هدیه از سلطان عشق بر هر دو پایم پینه دارم
-من از بیراهه های هله بر می گردم و
آواز شب دارم
هزار و یک شبی دیگر نگفته زیر لب دارم
مثال کوره میسوزد تنم از عشق امید طرم دارد
حدیث تازه ای از عشق مردان حلب دارد