

Song
·
4 mins 32 secs
·
Apr 7, 2015
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو، تو هم هرگز نپرسیدی.
-شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه، یه جنگ نابرابر بود
-چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصه ی محقری، چه اول و چه آخری
-ندانستیم و دلبستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم، شکار سایه ها هستیم
-سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمی دیدیم و میرفتیم، هزاران سایه با ما بود
-سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو، تو هم هرگز نپرسیدی
-در آن هنگامه تردید، در آن بن بست بی امید
درآن ساعت که باغ عشق، بدست باد پرپر بود
ولی هرگز نفهمیدیم، شکار سایه ها هستیم
-سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمی دیدیم و میرفتیم، هزاران سایه با ما بود
-سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو، تو هم هرگز نپرسیدی
-در آن هنگامه تردید، در آن بن بست بی امید
درآن ساعت که باغ عشق، بدست باد پرپر بود
-در آن ساعت هزاران سال، به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود
-سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو، تو هم هرگز نپرسیدی
-شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه، یه جنگ نابرابر بود
-چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصه محقری، چه اول و چه آخری