

Song
·
4 mins 32 secs
·
Feb 19, 2013
تنها تر از انسان در لحظه ی مرگ
ساده تر از شبنم رو سفره برگ
مطرود هم قبیله محکوم خویشم
غریبه ای طعمه ی این کندوی نیشم
-نفرینی آسمون مغضوب خاکم
بیگانه با نور و هوا هوای پاکم
تن خسته از تقویم از شب شمردن
با مرگ ساعتها بی وقفه مردن
-هم غربت بغض شب مرگ چراغم
تو قرق زمستونی اندوه باغم
ای دست تو حادثه تو بهت تکرار
وابسته ی این مردابم بیا سراغم
-تولدم زادن کدوم افوله
که بودنم حریص مرگ فصوله
خسته از بار این بودنم نفس حبابم
بی تفاوت مثل برکه بی التهابم
-هم غربت بغض شب مرگ چراغم
تو قرق زمستونی اندوه باغم
ای دست تو حادثه تو بهت تکرار
وابسته ی این مردابم بیا سراغم
-تولدم زادن کدوم افوله
که بودنم حریص مرگ فصوله
خسته از بار این بودنم نفس حبابم
بی تفاوت مثل برکه بی التهابم
-تشنه ی تشنه ی تشنه م خود کویرم
با من مرگ سنگ و انسان ، تاریخ تیرم
من ساقه ی نورم میراث مهتاب
تسلیم تاریکی تو جنگل خواب
-ای آیه ی عطوفت ای مرگ غمگین
برهنه کن منو از این لباس نفرین
ای اسم تو جواب همه سوالا
از پشت این کندوی شب منو صدا کن....