

Song
·
5 mins 24 secs
·
Jul 20, 2015
دل در آتش غم رُخت تا که خانه کرد
دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد
-آفتاب عمر من فرو رفت
ماهم از افق چرا سَر برون نکرد
-هیچ صبح دم نشد فلق
چون شفق ز خون دل مرا لاله گون نکرد
-ز روی مَهَت جانا پرده بر گشا
در آسمان مه را مُنفعل نما
-به ماه رویت سوگند
که دل به مِهرت پایبند به طره ات جان پیوند
-قسم به زند و پازند
به جانم آتش افکند خراب رویت یک چند
-بیا نگارا جمال خود بِنما
زِ رنگ و بویت خِجل نما گل را
در آسمان مه را مُنفعل نما
-به ماه رویت سوگند
که دل به مِهرت پایبند به طره ات جان پیوند
-قسم به زند و پازند
به جانم آتش افکند خراب رویت یک چند
-بیا نگارا جمال خود بِنما
زِ رنگ و بویت خِجل نما گل را
-رو در طَرفِ چمن بین
بنشسته چو من
-ِدل خون بس ز غم
یاری غنچه دهن
-گل دَرَخشنده چهره تابنده غنچه در خنده بُلبل نعره زنان
هر که جوینده باشد یابنده دل دارد زنده بس کن آه و فَغان
-ز جور مه رویان شکوه گر سازی
به شش درِ مِحنت مهره اندازی
-همچون سالِک دست خود بازی
همچون سالِک دست خود بازی