

Song
·
3 mins 37 secs
·
Sep 14, 2015
تو را با غَیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری زِ دستم بر نمی آید
-شبان آهسته می گریم که شاید کم شود دردم
تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید
-چه سود از شرح این دیوانگی ها بی قراری ها
تو مَه بی مهری و حرف مَنَت باور نمی آید
-ز دست و پای دل برگیر این زنجیرِ جور ای یار
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
-فراق از عمر من می کاهد ای نامهربان رحمی
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمی آید

Parvaz Homay&Sahab Alam&Sina Alam