

Song
·
3 mins 9 secs
·
Dec 16, 2025
خدایا
تشنهی بارانم
کویرم
به لب آمد جانم
بغل کن
تن سوزانم را
رها کن
از قفس جانم را
-بی پناهم
ای هم نفس در این قفس
نوری ندارد آسمان
با تو چو خورشیدم ولی
بی تو چراغی نیمه جان
آرام قلب بی قرارم
-به گمانم
ساحل تویی، دریا تویی
هر جا منم آنجا تویی
با تو به فردا می رسم
ای هم نفس در این قفس
نوری ندارد آسمان
با تو چو خورشیدم ولی
بی تو چراغی نیمه جان
آرام قلب بی قرارم
-به گمانم
ساحل تویی، دریا تویی
هر جا منم آنجا تویی
با تو به فردا می رسم
پایان این شبها تویی
من هرچه دارم از تو دارم
-چاره کن درد مرا
خستهام از همهکس
چارهی دردم همیشه
تو فقط بودی و بس
ای تمام باور من
-گم شدم در دل شب
آه از این فاصلهها
ماه من، روشن کن امشب
راه تاریک مرا
ای تو تنها یاور من
-بی پناهم
ای هم نفس در این قفس
نوری ندارد آسمان
با تو چو خورشیدم ولی
بی تو چراغی نیمه جان
آرام قلب بی قرارم
-به گمانم
ساحل تویی، دریا تویی
هر جا منم آنجا تویی
با تو به فردا می رسم
پایان این شبها تویی
من هرچه دارم از تو دارم