

Song
·
11 mins 50 secs
·
Dec 10, 2016
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
-شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
-نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
-گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
-زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
-مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است