

Song
·
2 mins 40 secs
·
Feb 2, 2024
دیگر به شاخه های رارزقی
دستم نمیرسد
دیگر به لحظه های عاشقی
دستم نمیرسد
-اینجا برای دیگری
قلبی نمی تپد
درمان کجاست، به طبیب حاذقی
دستم نمیرسد
-*سرگرم زنده ماندن و درگیر زندگی
اینجا به غنچه ی شقایقی
دستم نمیرسد
-آید ز هر سو که می روم، ندای مخالفی
حیف که به یار موافقی
دستم نمیرسد
-شاید میان این هیاهو صدایی رسد به گوش
شاید کلامی، جهان خفته را آورد به هوش
*سرگرم زنده ماندن و درگیر زندگی
اینجا به غنچه ی شقایقی
دستم نمیرسد
-آید ز هر سو که می روم، ندای مخالفی
حیف که به یار موافقی
دستم نمیرسد
-شاید میان این هیاهو صدایی رسد به گوش
شاید کلامی، جهان خفته را آورد به هوش
این های و هوی تو خالیِ پر از جنون و دروغ
شاید که روزی شود خاموش **
-کو آنکه این خرابه را، از نو بنا کند
هِی ، دگر به خالقی
دستم نمیرسد
-رفتند شاعران و مردند دیوانه های شهر
دیگر به اینچنین خلایقی
دستم نمیرسد
-روزی کلام زمینیان ،سرود عشق بود
هیهات، که بر چنین حقایقی
دستم نمیرسد
-باید به دریا زنم دل و راهی شوم ولی
در این میانه دگر به قایقی
دستم نمیرسد
-شاید میان این هیاهو صدایی رسد به گوش
شاید کلامی، جهان خفته را آورد به هوش
این های و هوی تو خالیِ پر از جنون و دروغ
شاید که روزی شود خاموش **
-سرسبزی بهار ، طعم خوش حیات
حتی دگر دقایقی دستم نمیرسد