

Song
·
5 mins 2 secs
·
Apr 20, 2013
اهل هزار و یک شبم، از ته قصه ها میام
از زَمهریرِ بی کتاب، از شهر بی صدا میام
-دختر خاکستر نشین، انکاری بی سرزمین
فانوس پشت پنجره، در این شب ستاره چین
-ای قصه گو قصه ای بهتر بنویس
فردای نقطه چین و از سر بنویس
-ای قصه گو قصه ای بهتر بنویس
فردای نقطه چین و از سر بنویس
-امشب شب ضیافته، در قصر یخ، عاج و بلور
میلاد شهزاده ی من، اینجا کنار کوه نور
-من بی لباس و بی نفس، کنج پر از رنج قفس
برای دستای فقیر، معجزه یک بوسه بس
-انگار ستاره ای داره، رختم و سوزن می زنه
انگار تو قاب پنجره، کفش بلورین منه
فردای نقطه چین و از سر بنویس
-امشب شب ضیافته، در قصر یخ، عاج و بلور
میلاد شهزاده ی من، اینجا کنار کوه نور
-من بی لباس و بی نفس، کنج پر از رنج قفس
برای دستای فقیر، معجزه یک بوسه بس
-انگار ستاره ای داره، رختم و سوزن می زنه
انگار تو قاب پنجره، کفش بلورین منه
-ببین که اسب معجزه، اومده پای پله ها
انگار به خوابم اومده، شهزاده عاشق ما
-ای قصه گو قصه ای بهتر بنویس
فردای نقطه چین و ازسر بنویس
-ای قصه گو قصه ای بهتر بنویس
فردای نقطه چین و ازسر بنویس
-