

Song
·
6 mins 11 secs
·
Dec 11, 2013
شب سردیست و من افسرده
راه دوریست و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
-میکنم، تنها، از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایهای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
-فکر تاریکی و این ویرانی
بیخبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
-نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
-خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
بیخبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
-نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
-خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
-مثل این است که شب نمناک است
-دیگران را هم، غمی هست به دل
غم من لیک، غمی غمناک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است